مهدی کیانی، اسوه معلمی

مهدی کیانی، جوان دلفانی که اسوه معلمی است. مدرسه ، بیمارستان ،مناطق محروم برایش فرقی ندارد همه برای او کلاس درس هستند.

در میان کثرت کلمات، یافتن واژه ای که انسانیت را توصیف کند، از محالات است. کیانی، معلم جوان دلفانی هم در کلاسش هم خارج از فضای میز و نیمکت معلمی را خوب بلد است ! نشان داد که دغدغه مند بودن نه نیازی به بازو بند قهرمانانه و نه بازوی زورمند ، دلی بزرگ می خواهد و همتی بلند تا گام هایی از سر مهر برداشته شود! یاد داد که هیچ درختی با پناه بردن پرندگان ، بی بار و برگ نشده است.

از زمان سیل، که داوطلبانه پای کار آمد تا به دانش آموزان خود طعم زیبای علم را بچشاند که بازیچه فقر شده بودند و از نعمت آموختن محروم

او جوان است و برای احیای زندگی جوانان دیارش در فضای حقیقی و مجازی برای سامان دادن به زندگی جوانانی بواسطه خرید جهیزیه سر و سامان دادن به نهاد خانواده ها همیشه پای کاراست ، بی منت به خانواده های زیادی با جذب خیّرین و تلاش های شبانه روزی کمک کرد.

شاعر و معلم دلفانی ، تنها به قلم در دست گرفتن قانع نشد و با ورود ویروس کرونا به مناطقی رفت که درگیر ویروس منحوس کرونا شده بودند و با مرگ دست و پنجه نرم می کردند تا گند زدایی و … را پا به پای وجدانش انجام دهد.

مهدی کیانی، محیط های آلوده به کرونا را با کمک دوستان بلند همّتش در موسسه خیریه ندای محرومین روستایی تبدیل به فضایی کرد که نفس کشیدن در آن همراه با ترس نبود ، مراکز درمانی زیادی را تحت حمایت قرار دادند و با تأمین تجهیزات بهداشتی مسبب درمان بیمار های وافری شدند .

او اهل رسانه است؛ گاه باخبرهای خوش دل مردم رو شاد می کند و گاه تریبونی می شود برای فریاد زدن صدای خاموش گرفتار در گلوی دیگران!

با فرا رسیدن مهر ، دردهای دوستی را به خوبی حس می کند تا مبادا فرزندی از تعلیم باز ماند و با تشکیل کمپین های حمایتی بسته های حمایت تحصیلی را بواسطه خیرین تدارک می بیند تا میزها و‌ نیمکت ها همچنان برقرار برای تحریر باشند.

با ورود به فعالیت مدیریت مدارس ،جهادی پای کار است و با همت خود و کادر اجرایی مدرسه اش و همراهی اولیا دانش آموزان عرق می ریزد تا چهار دیواری احداث کند و کلاسها دایر شوند که مبادا فرزندی از تحصیل باز بماند.

معلم جوان در خفا پیش رفته و بنا به ضرورت قلم ،بیل و کلنگ و لباس کار می پوشد تا لباس موفقیت را بر تن فرزندان دیارش بپوشاند ؛هنگامی که در بحبوحه های زندگی خوشی ها ته نشین می شود این وجدان کاری است که عرق می ریزد

با اینکه اذهان فراموشکار هستند اما تاریخ می ماند؛می نویسیم تا بماند.