نیازمندی‌های همسران در دهه‌های سوم و چهارم زندگی

به گفته مدیر یک مرکز تخصصی ازدواج و خانواده، یافته‌های یک پژوهش نشان می‌دهد فشارهای اقتصادی و بی‌ثباتی شغلی در دهه‌های سوم و چهارم زندگی، سهمی حدود ۳۰ درصدی در واریانس نارضایتی زناشویی دارند. این دهه از زندگی معمولا با اوج هزینه‌ها همراه است.

آخرین آماری که از میزان طلاق منتشر شده نکاتی قابل تامل را می‌نمایاند از جمله دورقمی شدن میزان طلاق زوج‌هایی که بیش از ۳۰سال زندگی مشترک داشته‌اند. این آمار از سال ۱۴۰۱ به این سو از ده‌هزار نفر فراتر رفته است.این اعداد و ارقام برای کسانی که بین ۲۰ تا ۲۵ سال سابقه زندگی مشترک داشته‌اند، از سال ۱۳۹۸ دورقمی شده است؛ روندهایی که نشانگر افزایش میزان طلاق میان افرادی است که در سنین میانسالی قرار دارند.

«حسن ابراهیمی» مدیر یک مرکز تخصصی ازدواج و خانواده با تشریح جزئیات یک پژوهش ملی ترکیبی درباره علل طلاق در میانسالی می‌گوید: یافته‌های نگران‌کننده نشان می‌دهد که بحران اصلی زناشویی نه در سال‌های آغازین، بلکه در دهه‌های سوم و چهارم زندگی رخ می‌دهد؛ جایی که فرسودگی عاطفی، تغییر معادلات هزینه-فایده در رابطه و فقدان مهارت‌های نوسازی پیمان زناشویی، خانواده‌ها را به سمت فروپاشی خاموش یا طلاق رسمی سوق می‌دهد.

«فرسودگی زناشویی» سه ضلع اصلی دارد: خستگی جسمی و عاطفی شدید از تلاش‌های بی‌نتیجه برای تغییر همسر، بدبینی و نگرش منفی نسبت به کلیت رابطه و در نهایت کاهش احساس کارآمدی در نقش همسری

پژوهشگر حوزه خانواده و مدیر مرکز تخصصی ازدواج و خانواده همتا با اشاره به ضرورت بازتعریف نقاط بحرانی در چرخه زندگی مشترک ادامه‌ می‌دهد: در فرهنگ عمومی و حتی در بسیاری از سیاست‌گذاری‌های کلان اجتماعی، تصور غالب بر این است که بیشترین میزان طلاق و تعارضات زناشویی مربوط به پنج سال اول زندگی است اما آمارهای جدید و مشاهدات بالینی ما در مرکز همتا حقیقتی متفاوت و تکان‌دهنده را آشکار می‌کند. ما با موجی از طلاق‌ها مواجه هستیم که در دهه سوم (۲۰ تا ۳۰ سالگی) و به خصوص دهه چهارم (۳۰ تا ۴۰ سالگی) و حتی دهه‌های بالاتر زندگی رخ می‌دهد. به همین منظور، ما پژوهشی جامع با رویکرد «ترکیبی» (کیفی-کمی) طراحی کردیم تا واکاوی دقیقی از علل این پدیده داشته باشیم.

در این سنین، زوجین از مرحله هیجانات شورانگیز اولیه و چالش‌های تطبیقی آغازین عبور کرده‌اند و وارد مرحله‌ای شده‌اند که انتظار می‌رود به ثبات رسیده باشند، اما دقیقاً همین‌جا است که «بحران میانسالی زناشویی» سر باز می‌کند. در این مقطع، فرزندان به بلوغ رسیده‌اند یا در حال ترک خانه هستند، وضعیت شغلی تثبیت شده دارند یا دچار بحران شده و افراد با تغییرات فیزیولوژیک و روان‌شناختی میانسالی روبرو می‌شوند. مساله اصلی پژوهش ما این بود که چرا سرمایه عاطفی که باید در طول زمان انباشته شود، دچار استهلاک شده و چگونه می‌توان با تلفیق مدل‌های زوج‌درمانی مبتنی بر شواهد و چارچوب‌های غنی فرهنگی-اسلامی، جلوی این فروپاشی را گرفت؟

این متخصص علوم رفتاری و خانواده، با تشریح یافته‌های کیفی پژوهشی که می‌گوید حاصل ساعت‌ها مصاحبه عمیق با زوجین و متخصصین است، می‌افزاید: یکی از دردناک‌ترین مضامینی که در مصاحبه‌های کیفی با زوجین متقاضی طلاق در این بازه سنی برجسته شد، پدیده «زندگی در کنار هم، نه با هم» است. بسیاری از این افراد گزارش می‌دهند که رابطه آن‌ها در طول سالیان دراز، آرام‌آرام ماهیت عاطفی و حمایتی خود را از دست داده و به یک «هم‌خانگی بوروکراتیک» یا مدیریتی تبدیل شده است.

آن‌ها دیگر شریک عاطفی نیستند، بلکه دو مدیر اجرایی هستند که زیر یک سقف، پروژه‌های مشترکی مثل بزرگ کردن فرزندان، پرداخت اقساط وام مسکن و مدیریت هزینه‌های جاری را پیش می‌برند. این زوجین اذعان می‌کنند که گفت‌وگوهایشان تهی از صمیمیت شده و تنها به مکالمات لجستیکی درباره «خرید خانه»، «مدرسه بچه» یا «قبض برق» محدود شده است.

این وضعیت منجر به شکل‌گیری نوعی «فرسودگی زناشویی» (Marital Burnout) می‌شود که سه ضلع اصلی دارد: خستگی جسمی و عاطفی شدید از تلاش‌های بی‌نتیجه برای تغییر همسر، بدبینی و نگرش منفی نسبت به کلیت رابطه و در نهایت کاهش احساس کارآمدی در نقش همسری. در واقع، آن‌ها احساس می‌کنند سال‌های جوانی خود را پای رابطه‌ای ریخته‌اند که اکنون هیچ بازگشت عاطفی برایشان ندارد و این احساس «باختن»، محرک اصلی برای جدایی در میانسالی است.

ابراهیمی با استناد به «نظریه مبادله اجتماعی» (Social Exchange Theory) که یکی از پایه‌های نظری این پژوهش بوده است، دینامیک روانی زوجین در دهه چهارم زندگی را این‌گونه تحلیل می‌کند: بر اساس این نظریه، انسان‌ها در روابط خود مدام در حال یک محاسبه ناخودآگاه هستند؛ آن‌ها منافع رابطه مثل حمایت عاطفی، امنیت مالی، جایگاه اجتماعی را در یک کفه ترازو و هزینه‌های آن مثل محدودیت آزادی، تحمل بدرفتاری، استرس مداوم را در کفه دیگر می‌گذارند. در دهه‌های اول زندگی، ممکن است کفه منافع به دلیل امید به آینده یا نیاز به فرزندپروری سنگین‌تر باشد اما در دهه سوم و چهارم، این معادله تغییر می‌کند. زوجین در این سنین با شدت بیشتری به نیازهای فردی خود و مفهوم «خودشکوفایی» (Self-Actualization) توجه می‌کنند.

آن‌ها از خود می‌پرسند: «من برای این زندگی چه چیزی دادم و چه چیزی گرفتم؟» اگر احساس کنند هزینه‌های روانی که می‌پردازند بیشتر از منافعی است که دریافت می‌کنند و از طرفی دیگر دغدغه بزرگ کردن کودکان خردسال را ندارند، انگیزه آن‌ها برای خروج از رابطه به شدت افزایش می‌یابد. یافته‌های ما نشان می‌دهد بسیاری از زنان در این سنین به دلیل استقلال نسبی مالی یا بزرگ شدن فرزندان، و مردان به دلیل احساس نیاز به تجربه‌های نزیسته، ناگهان تصمیم می‌گیرند که این «معامله زیان‌ده» را فسخ کنند.

مدیر مرکز همتا با اشاره به نقش حیاتی «نظریه دلبستگی» در تبیین ریشه‌های طلاق‌های دیررس، خاطرنشان می‌کند: ما در این پژوهش دریافتیم که بسیاری از زوجین میانسال از «ناامنی دلبستگی» رنج می‌برند. دلبستگی ایمن یعنی اینکه فرد اطمینان داشته باشد همسرش در مواقع نیاز، به عنوان یک پایگاه امن در دسترس است.

اما در طول سال‌ها غفلت، این پایگاه امن تخریب شده است. عدم پاسخگویی عاطفی مستمر در طول دهه‌ها، باعث می‌شود یکی از زوجین دچار «اضطراب دلبستگی» شود یعنی مدام نگران طرد شدن باشد و بچسبد و دیگری دچار «اجتناب دلبستگی» گردد یعنی مدام فاصله بگیرد و در غار تنهایی فرو رود. این الگوی مخرب «تعقیب و گریز»، در دهه‌های سوم و چهارم زندگی منجر به فرسایش کامل روانی می‌شود. زوجین به نقطه‌ای می‌رسند که دیگر حتی دعوا هم نمی‌کنند، بلکه کاملاً از هم قطع امید کرده‌اند.

آن‌ها یاد گرفته‌اند که نیازهای عاطفی خود را سرکوب کنند یا در جای دیگری مثل کار، رابطه با فرزندان، یا متأسفانه روابط فرازناشویی جست‌وجو کنند. پژوهش ما نشان داد که این «جدایی عاطفی» سال‌ها قبل از مراجعه به دادگاه رخ داده است و طلاق قانونی، صرفاً امضای پایان بر جنازه‌ یک رابطه است که سال‌هاست روح در آن جریان ندارد.

ابراهیمی در ادامه تشریح مبانی نظری پژوهش، به مدل معروف «چهار سوار سرنوشت» جان گاتمن اشاره کرده و نحوه بروز این علائم خطرناک در زوجین ایرانی را توضیح می‌دهد: گاتمن چهار رفتار را به عنوان پیش‌بینی‌کننده‌های قطعی طلاق معرفی می‌کند: انتقاد، تحقیر، حالت تدافعی و دیوارکشی. در مطالعه ما مشخص شد که در زوجین ایرانی با سابقه ازدواج بالا، این چهار سوار تغییر چهره می‌دهند. «انتقاد» در این سال‌ها تبدیل به یک حمله تمام‌عیار به شخصیت طرف مقابل می‌شود؛ یعنی به جای اینکه بگویند «چرا دیر آمدی؟» می‌گویند «تو آدم بی‌مسئولیت و خودخواهی هستی». اما مخرب‌ترین عامل در این بین، «تحقیر» است که شامل تمسخر، نگاه از بالا به پایین و استفاده از القاب نامناسب است. متأسفانه در بسیاری از روابط طولانی‌مدت، حرمت‌ها شکسته شده و تحقیر به زبان روزمره تبدیل شده است.

یافته‌های کمی ما همبستگی بسیار بالایی را بین نمرات «تحقیر» در پرسشنامه و «درخواست طلاق» نشان داد. این یعنی وقتی احترام از بین می‌رود و همسر به دیده‌ی حقارت نگریسته می‌شود، بازگشت به صمیمیت تقریباً غیرممکن می‌شود مگر اینکه مداخلات درمانی عمیقی صورت گیرد.

این پژوهشگر خانواده، با تمرکز بر چهارمین سوار گاتمن یعنی «دیوارکشی» یا فرار از گفت‌وگو (Stonewalling)، تصریح می‌کند: این حالت به طور خاص در مردان میانسال ایرانی بسیار شایع است. آن‌ها وقتی با حجم زیادی از گلایه‌ها و انتقادات انباشته‌شده همسرشان مواجه می‌شوند، به جای حل مساله، سیستم ارتباطی خود را خاموش می‌کنند. آن‌ها سکوت می‌کنند، روزنامه می‌خوانند، به صفحه تلویزیون خیره می‌شوند یا محیط را ترک می‌کنند. همسرانشان این رفتار را به معنای بی‌تفاوتی و بی‌احساسی تفسیر می‌کنند و خشمگین‌تر می‌شوند، اما واقعیت روان‌شناختی این است که این مردان دچار «غرقگی هیجانی» (Flooding) شده‌اند؛ یعنی سیستم عصبی‌شان چنان تحریک شده که توان پردازش اطلاعات را ندارد و برای حفاظت از خود، ارتباط را قطع می‌کنند. این چرخه معیوب «زنِ شاکی – مردِ ساکت» در دهه چهارم زندگی به اوج خود می‌رسد و یکی از اصلی‌ترین موتورهای محرک طلاق است، زیرا زن احساس می‌کند سال‌هاست با یک دیوار حرف می‌زند و مرد احساس می‌کند در خانه‌ی خود امنیت روانی ندارد.

این متخصص روانشناسی بالینی در بخش دیگری از این گفت‌وگو به تحلیل داده‌های کمّی حاصل از پرسشنامه‌های سازگاری زوجی (DAS) پرداخته و نقش عوامل اقتصادی را برجسته می‌سازد: در تحلیل رگرسیونی داده‌ها، مشخص شد که فشارهای اقتصادی و بی‌ثباتی شغلی در دهه‌های سوم و چهارم زندگی، سهمی حدود ۳۰ درصدی در واریانس نارضایتی زناشویی دارند. این دهه از زندگی معمولاً با اوج هزینه‌ها همراه است.

هزینه‌های دانشگاه فرزندان، جهیزیه یا نیاز به ارتقای مسکن و خودرو. از سوی دیگر، نوسانات اقتصادی جامعه فشار مضاعفی بر دوش سرپرستان خانوار می‌گذارد. وقتی زوجین مهارت تفکیک مسائل مالی از مسائل عاطفی را ندارند، این استرس بیرونی مستقیماً به داخل خانه سرریز می‌شود. مرد که احساس شرم یا فشار ناشی از ناتوانی در تأمین نیازها را دارد، ممکن است پرخاشگر یا منزوی شود و زن که احساس ناامنی اقتصادی می‌کند، اضطراب خود را به صورت سرزنش بروز می‌دهد. یافته‌های ما نشان داد زوج‌هایی که «خودکارآمدی ارتباطی» پایینی دارند، در برابر طوفان‌های اقتصادی بسیار شکننده‌تر هستند و رابطه آن‌ها سریع‌تر از هم می‌پاشد.

مدیر مرکز تخصصی همتا، با عبور از تحلیل‌های صرفاً روان‌شناختی، به خلأهای معنوی و فرهنگی اشاره کرده و می‌گوید: یکی از نوآوری‌های پژوهش ما، بررسی تطبیقی وضعیت زوجین با مفاهیم قرآنی و اسلامی بود. ما دریافتیم که در بسیاری از ازدواج‌های به بن‌بست رسیده، دو عنصر کلیدی «مودت» و «رحمت» که در آیه ۲۱ سوره روم به عنوان پایه‌های آرامش معرفی شده‌اند، مفقود شده‌اند.

مودت به معنای ابراز محبت عملی و عشق‌ورزی فعال است که سوخت موتور زندگی است اما «رحمت» مفهومی بسیار عمیق‌تر دارد که برای دهه‌های سوم و چهارم زندگی حیاتی است. رحمت یعنی شفقت، دلسوزی و مهربانی در زمانی که همسر دچار ضعف، نقص یا اشتباه است. مشکل اصلی اینجا است که بسیاری از زوجین انتظار دارند همسرشان کامل و بی‌نقص باشد و وقتی در میانسالی با ضعف‌های او روبرو می‌شوند، به جای رحمت، نامهربانی می‌کنند. یافته‌های آماری ما نشان داد که متغیر «صبر» (به معنای تاب‌آوری فعال و نه تحمل منفعلانه) قوی‌ترین پیش‌بینی‌کننده ثبات زناشویی در برابر طلاق است؛ یعنی زوجینی که نگاهشان به زندگی نگاهی توأم با مدارا و پذیرش تفاوت‌ها است، بسیار کمتر در معرض فروپاشی قرار دارند.

ابراهیمی با معرفی «مدل تلفیقی همزیستی معنادار» که خروجی کاربردی این پژوهش است، توضیح می‌دهد: بر اساس آسیب‌شناسی انجام شده، ما مدلی سه سطحی را طراحی کردیم که می‌تواند به عنوان نقشه راه برای مشاوران و زوجین عمل کند. سطح اول این مدل، سطح «معنا و هم‌راستایی ارزشی» است. در این سطح که ریشه در آموزه‌های اسلامی و رویکرد معنادرمانی دارد، هدف ما تغییر نقطه ثقل رابطه از «خودمحوری» به «خدامحوری» و «تعهد مشترک» است.

زوجین در دهه چهارم زندگی دچار بحران معنا می‌شوند؛ آن‌ها از خود می‌پرسند «هدف از این همه دویدن چه بود؟». ما در مداخله درمانی به آن‌ها کمک می‌کنیم تا میثاق اولیه ازدواج خود را بازتعریف کنند و اهدافی فراتر از مسائل مادی یا فرزندپروری برای خود ترسیم کنند. اگر زن و شوهر بتوانند یک معنای مشترک متعالی برای بودن در کنار هم پیدا کنند، تاب‌آوری آن‌ها در برابر مشکلات روزمره به طرز چشمگیری افزایش می‌یابد.

وی سطح دوم مدل پیشنهادی را متمرکز بر اصلاح ساختارهای فکری دانسته و می‌افزاید: سطح دوم مداخله، «تنظیم شناختی و هیجانی» است که از تکنیک‌های زوج‌درمانی شناختی-رفتاری (CBCT) بهره می‌گیرد. پژوهش ما نشان داد که زوجین در این سنین گرفتار انبوهی از «طرحواره‌های ناکارآمد» و خطاهای شناختی هستند.

یکی از شایع‌ترین خطاها، «ذهن‌خوانی» منفی است؛ مثلاً اگر همسر سکوت کرده، طرف مقابل بلافاصله نتیجه می‌گیرد که «او از من متنفر است» یا «داره نقشه می‌کشه». ما در جلسات درمانی به زوجین یاد می‌دهیم که چگونه این افکار اتوماتیک منفی را شناسایی کرده و آن‌ها را به چالش بکشند. همچنین بر روی مفهوم «آسیب‌پذیری متقابل» کار می‌کنیم؛ به این معنا که زوجین یاد بگیرند به جای گارد گرفتن، ترس‌ها و ضعف‌های خود را صادقانه بیان کنند. وقتی مردی به جای خشم، اعتراف می‌کند که «من می‌ترسم نتوانم آینده شما را تأمین کنم»، این صداقت به جای دوری، نزدیکی و همدلی ایجاد می‌کند.

این روانشناس درباره سطح سوم مدل که جنبه‌های رفتاری و مهارتی دارد، تشریح می‌کند: سطح سوم، «کسب مهارت‌های رفتاری» است که دقیقاً به فقدان مهارت‌های حل تعارض می‌پردازد. ما در این بخش، تکنیک‌های گاتمن را با فرهنگ بومی و دینی تلفیق کرده‌ایم. یکی از مهم‌ترین مهارت‌ها، تغییر نحوه شروع بحث یا «شروع نرم» (Soft Start-up) است. آمارها نشان می‌دهد که ۹۶ درصد بحث‌هایی که با خشونت و انتقاد شروع می‌شوند، با شکست پایان می‌یابند.

ما به زوجین می‌آموزیم که چگونه گلایه‌های خود را بدون حمله به شخصیت طرف مقابل بیان کنند. فرمول ساده‌ای که آموزش می‌دهیم استفاده از جملات «من» است: بیان احساس خود به علاوه توصیف واقعه البته بدون قضاوت به علاوه بیان نیاز. مثلاً به جای گفتن «تو بی‌مسئولیتی»، بگویند «وقتی دیر می‌آیی، من احساس نگرانی می‌کنم و نیاز دارم که به من خبر بدهی». همین تغییر زبانی ساده می‌تواند مسیر یک دعوای چندساعته را به یک گفت‌وگوی سازنده تغییر دهد.

مدیر مرکز مشاوره خانواده همتا، با تأکید بر ضرورت احیای نهادهای سنتی و دینی حل اختلاف، به موضوع «حکمیت» اشاره کرده و یادآور می‌شود: یکی از راهکارهای بسیار مترقی قرآن کریم در آیه ۳۵ سوره نساء، ارجاع اختلاف به «حکمین» (دو داور از خانواده طرفین) است. متأسفانه در سبک زندگی مدرن، این حلقه مفقوده باعث شده زوجین مستقیماً به دادگاه مراجعه کنند که محیطی خصمانه و مبتنی بر برد-باخت است.

ما در مدل پیشنهادی خود، پروتکل «حکمیت تخصصی» را گنجانده‌ایم؛ به این معنا که قبل از هرگونه اقدام حقوقی، زوجین باید در حضور مشاورین متخصص یا بزرگان فامیل که آموزش‌دیده‌اند، مسائل خود را طرح کنند. تجربه نشان داده است که بسیاری از طلاق‌ها در این سنین ناشی از سوءتفاهم‌های انباشته شده است که با مداخله یک شخص ثالث بی‌طرف و دلسوز، قابل حل‌وفصل است و اصلاً نیازی به فروپاشی ساختار خانواده نیست.

این مدرس دانشگاه با ارائه راهکارهای عملیاتی برای بهبود کیفیت رابطه در منزل، به تکنیک «هفت گفت‌وگوی هفتگی» اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد: برای اینکه زوجین از فاز «هم‌خانگی» خارج شوند و دوباره به «همسری» برگردند، ما تمرین «هفت گفت‌وگوی سازنده» را تجویز می‌کنیم.

زوجین متعهد می‌شوند که هفته‌ای یک‌بار، حداقل ۳۰ دقیقه زمان اختصاصی و بدون مزاحمت یعنی بدون موبایل، تلویزیون و حضور فرزندان داشته باشند. در این جلسه، صحبت درباره مشکلات، انتقاد و مسائل مالی ممنوع است. آن‌ها باید فقط درباره سه چیز صحبت کنند: قدردانی از کارهای کوچک یکدیگر در طول هفته، بیان احساسات درونی خود، و صحبت درباره آرزوها و اهداف مشترک. این تمرین ساده اما قدرتمند، مجرای مسدود شده‌ی عاطفی بین زوجین را باز می‌کند و به آن‌ها یادآوری می‌کند که چرا روزی عاشق یکدیگر شدند.

وی همچنین بر اهمیت آموزش مهارت‌های «گوش دادن فعال» و «تأیید هیجانی» تأکید کرده و می‌گوید: بزرگ‌ترین مانع ارتباطی در دهه‌های سوم و چهارم زندگی این است که زوجین دیگر به هم گوش نمی‌دهند، بلکه فقط منتظرند نوبتشان شود تا از خود دفاع کنند یا حمله کنند.

بزرگ‌ترین مانع ارتباطی در دهه‌های سوم و چهارم زندگی این است که زوجین دیگر به هم گوش نمی‌دهند، بلکه فقط منتظرند نوبتشان شود تا از خود دفاع کنند یا حمله کنند

ما تکنیکی به نام «گوش دادن انعکاسی» را آموزش می‌دهیم؛ یعنی شنونده باید قبل از پاسخ دادن، آنچه از حرف‌های گوینده فهمیده را بازگو کند و احساس او را تأیید کند. حتی اگر با منطق همسرتان مخالف هستید، می‌توانید احساس او را بپذیرید. جمله‌ای معجزه‌آسا مانند «می‌فهمم که چقدر اذیت شدی» یا «حق داری که ناراحت باشی»، آبی بر آتش خشم است و گارد دفاعی همسر را پایین می‌آورد. این مهارت نیاز به تمرین دارد، اما کلید طلایی باز کردن قفل‌های ارتباطی است.

ابراهیمی در پایان با جمع‌بندی نتایج پژوهش و ارائه چشم‌اندازی برای آینده، نتیجه‌گیری می‌کند: یافته‌های این مطالعه پیام روشنی برای سیاست‌گذاران، مشاوران و خودِ خانواده‌ها دارد: طلاق در میانسالی یک سرنوشت محتوم نیست، بلکه نتیجه طبیعی غفلت از نگهداری رابطه است. همان‌طور که خودرو یا خانه پس از چند سال نیاز به تعمیر و نوسازی دارد، رابطه زناشویی نیز در دهه‌های سوم و چهارم زندگی نیازمند «تعمیرات اساسی» و بازنگری است.

راهکار پایدار، در تلفیق هوشمندانه‌ی «مهارت‌های ارتباطی مدرن» با «بینش عمیق اسلامی و معنوی» نهفته است. پیشنهاد ما این است که زوجین همان‌طور که برای سلامت جسمی خود چکاپ‌های دوره‌ای انجام می‌دهند، برای سلامت رابطه خود نیز در این سنین حساس، دوره‌های «توانمندسازی میانسالی» را بگذرانند تا بتوانند با تجهیز به سلاح مودت، رحمت و مهارت، از پیچ‌های خطرناک زندگی عبور کرده و به ساحل آرامش در دوران سالمندی برسند.