خائن، تن تهی از وطن

ایرانی‌ها نشان دادند وطن‌ پرستی، انتخابِ جان است، انتخابِ ایستادن وقتی همه نشسته‌اند، فریاد زدن وقتی همه خاموشند و ساختن وقتی دیگران می‌ شکنند، اینجا در میهن ایران از خون جوانان لاله می‌دمد و مردمش، وطن را نه با کلمات، که با جان ‌فشانی و گلگون کفنی معنا می‌کنند.

وطن ایران، خون هزاران شهید است که در خاکش جاری شده، آرزوی کودکانیست که زیر آسمانش خواب می‌ بینند، صدای مادرانی که لالایی‌ آنها سرود باد می شود و سایه سرو، وطن، جان های به هم تنیده ایست که هر تار و پودش را عشق و وفاداری گره زده پس چگونه می‌ توان چیزی را فروخت که هر ذره ‌اش را امیدهای بیکران ساخته‌ اند؟

شعله وطن‌ پرستی ایرانیان در سینه می ‌تپد، نه در شعارها، میهن، خون جاری در رگ هاست نه فقط یک مرز روی نقشه، وطن هر ایرانی، بوی خاک باران ‌خورده، شکوه کوه‌های سر به فلک کشیده و زمزمه رودخانه ها، و ستونش، مادریست که نان محبت را با دست‌ ترک ‌خورده و زمزمه صلوات می ‌پزد و پدری که غروب آفتاب را با عرق جبین درو می‌ کند.

هرچند وطن در اسراییل مفهوم دیگری دارد، آخر آنها متری حساب کرده و وجب به وجب خاک فلسطین را غصب کرده اند، برای همین، همانطور که وطن قلابی شان را با متر و معیار مالی می سنجند، گمان کرده اند، میهن عزیز ایران هم با معیار آنها قابل خرید و فروش است، اما غافل از اینکه خائنان و آنهایی که سال ها به عنوان مهمان در این کشور نمک خورده و نمکدان شکستند، در برابر دریای بیکران وفاداری ملت ایران ناچیز و زبون هستند.

اسراییل و مردمش نمی دانند سرزمین مادری، صدای اذانی که از گلدسته‌ های قدیمی می‌ پیچد، نوازش دل و جان با لهجه مادربزرگ، سایه سار و ریشه های ستبر درختان چند صدساله و کتاب تاریخ یعنی چه، آخر سابقه وجود مملو از غصب و غارتشان به اندازه یک درخت ریشه در خاک ایران هم نمی رسد.

اینجا در ایران، وطن نقش مادریست که با قد خمیده و اراده استوار، صلابت را شرمنده کرده و کوچه را برای میهمانان عزادار پسر شهیدش آب و جارو می کند و در سرزمین های اشغالی، همان پستوهای تحقیرآمیز پناهگاه و زیرزمینی های محقری است که برای یک وجب جای نشستن بیشتر به جان هم افتاده اند.

حالا ایران بر بلندای تاریخ فریاد می زند، هر وجب این دیار با خون دهها شهید حفظ شده و خائنان و نمکدان شکسته ها بدانند هرچقدر هم که جیره خوار دشمن شده باشند، بازهم ارزش یک سرانگشت ضربه به کشور را نداشته اند، چراکه آنها نه وطن، بلکه تن خود را فروخته و از کالبد انسانیت تهی شده اند.

” وطن”، خاکی که روزهای گذشته به قیمت جان صدها شهید و انسان عزیز، عزیزتر شد، فروشی نیست، وطن را باید در قلب خود نگاه داشت و آنهایی که میهن فروش شده اند در حقیقت خود را در معرض حراج بیگانه گذاشتند.

خائن میهن نمی‌ فروشد، خود را می‌ فروشد، چراکه وطن با تمام قداستش هرگز قابل معامله نیست و آنچه در این بازار سیاه معامله می‌ شود، انسانیتِ خائن است، وطن خریدنی هم نیست، نمی توان با خیانت به کشور به بهای اخذ تابعیت کشوری دیگر، تن خود را در وطن دیگران جای داد، چراکه وطن یعنی درخت ریشه در خاک.

ایرانی ها نشان دادند وطن‌ پرستی، انتخابِ جان است، انتخابِ ایستادن وقتی همه نشسته‌ اند، فریاد زدن وقتی همه خاموشند و ساختن وقتی دیگران می‌ شکنند، اینجا در وطن ایران از خون جوانان لاله می دمد و مردمش، وطن را نه با کلمات، که با جان ‌فشانی و گلگون کفنی معنا می کنند.

خاک ایران، کاغذی نیست که به سکه فروخته شود و وطن پرستی مردمش، نواییست که هر ساز آن زمزمه می کند: اینجا خانه توست، خانه ای با سقف بلند امید و آرزو ساخته شده بر خاکی کهن، نه لانه عنکبوتی سست و لرزان بر تن رنجور خرابه های غصبی.

و سخنی با “و تن” فروشان! آنهایی که قبل از هرچیز با حراج وجدان، آرامش درونشان را در پستوهای تاریک معامله جا گذاشتند، بدانند حتی اگر سکه و زر هم اندوخته کنند، نفرت نسل‌ ها و آه دل خانواده شهدا، میراث فرزندانشان خواهد شد، سکه‌ هایشان در این معاهده شیطانی از رونق می افتد و وعده‌های بیگانه همچون آوار در مقابلشان فرو می ریزد.

آنهایی که پایان انسانیت خود را با یک خودکشی اخلاقی، رقم زدند و شرافت را در تابوت روحشان دفن کردند، حتی اگر قانون به آنها دست نیابد، باید هر صبح نگاه تحقیرآمیز آینه را تحمل کنند تا به آنها یادآوری کند، وطن همانی بود که هست، اما تو بازنده ای! اکنون نه تنی _ خودی_ داری و نه وطنی.

الهام بابایی چگنی