مخاطبان بعد از خواندن این کتاب افرادی قوی‌تر می‌شوند

قاب خبر:  راوی کتاب «چند حبه قند» با بیان اینکه اقوام و نزدیکانش بعد از خواندن کتاب با سختی‌هایی که در زندگی متحمل شده است، آشنا شدند، گفت: مخاطبان گفتند بعد از خواندن این کتاب می‌توانند انسان‌های قوی‌تری باشند.

به گزارش قاب خبر: رفعت‌السادات نعمت‌اللهی در گفت‌وگو با کتاب ایرنا، با تاکید بر اینکه گفت‌وگوهای طولانی برای کتاب چند حبه قند با نویسنده این کتاب (طاهره امامی) انجام داده است، گفت: گفت‌وگوهای من خیلی بیشتر آنچه در کتاب منتشر شد، بود؛ به دلیل اینکه کتاب برای مخاطب خسته کننده نباشد، خیلی از قسمت‌های آن را حذف کردند. در هر صورت از کتاب راضی هستم. البته چند جا اشتباه‌هایی شده که دقت نکردند، تصحیح هم نشد، ناراحتم که یکی دو قسمت بر اساس واقعیت نیست و گفتند برای چاپ دوم اصلاح خواهد شد.

راوی کتاب چند حبه قند در توضیح دشواری‌های بیان خاطرات بعد از گذشت مدت زمان طولانی، بیان کرد: برای نوشتن این کتاب حدود ۱۰ ساعت مصاحبه ضبط شد و در آن از دوران کودکی تا تولد دخترم در سال ۷۵ توضیح داده بودم. البته ماجراهایی هم بعد از آن سال‌ها داشتیم که نشد بیان کنم. وقتی دانشجو بودم دفتریادداشتی داشتم که آن را گُم کردم و هرچه در ذهن داشتم در کتاب بیان شده است. مصاحبه‌ها برای این کتاب در سال ۹۰ انجام شد، آن زمان جوان‌تر بودم و حافظه بهتری داشتم، مطالب بهتر در ذهنم بود و این روزها شاید برخی از مطالب از یادم رفته باشد.

به گفته او وقتی اقوام و آشنایان کتاب را خواندند، از سختی‌هایی که در زندگی متحمل شده است، با خبر شدند.

این پرستار ادامه داد: کتاب برای افرادی که آن را خواندند، جالب بود. گفتند بعد از خواندن این کتاب می‌توانند انسان‌های قوی‌تری باشند.

مخاطبان بعد از خواندن این کتاب افرادی قوی‌تر می‌شوند

حتی بیمارستان هم امن نبود

نعمت‌الهی درباره اقداماتی که اوایل انقلاب و قبل از شروع جنگ انجام داده است، بیان کرد: در سال ۱۳۵۸ حدود ۲۴ سال سن داشتم. اولین گروه که از شیراز به سنندجرفت تعداد زیادی از پزشکان و پرستاران بودند. ابتدا به سنندج رفتیم و در بیمارستان حلال احمر مستقر شدیم، در شهر امنیت نبود، حتی بیمارستان هم امن نبود، رئیس بیمارستان هم با گروه‌های ضد انقلاب همکاری می‌کرد.

این پرستار ادامه داد: مسئولان به این نتیجه رسیدند برای اینکه اقدامات ما بازدهی بیشتری داشته باشد، در پادگان ارتش مستقر شویم زیرا در بیمارستان خطرهای زیادی ما را تهدید می‌کرد. مدتی در پادگان سنندج مستقر شدیم که آنجا هم از لحاظ امنیت توسط خمپاره تهدید می‌شد، اما برای مجروحان فضای مناسبی بود.

او با اعلام اینکه مدتی بعد، گروه دیگری جایگزین آن‌ها شدند؛ ادامه داد: از این گروه شهید محمد گرکانی که در این روزها کتابخانه دانشکده پزشکی به نام ایشان است، با گروه پزشکان کردستان همراه بودند اما در راه شهید شدند.

چند نفر از دانشجویانم شهید شدند

نعمت‌الهی با اشاره به اینکه در روزهای نزدیک به شروع جنگ با همسرش عقد کردند و برای ماه عسل برنامه‌ریزی می‌کردند، گفت: اما جنگ شروع شد و نتوانستیم برنامه‌هایمان را عملی کنیم. وقتی جنگ شروع شد ۳۱ شهریور همسرم به تهران رفت تا برای جبهه آموزش ببیند. من هم با اولین گروه پزشکی که از شیراز عازم شد، سوم یا چهارم مهر سال ۱۳۵۹ گروه پنج نفره‌ای بودیم و همراه شهید محمدابراهیم فقیهی (که بیمارستانی به نام او است)، و دکتر ملک‌زاده، (پرستار گروه من بودم) خانم بهیار و آقایی تکنسین بودند که با هلیکوپتر عازم اهواز شدیم.

راوی کتاب چند حبه قند ادامه داد: در بیمارستان سینای اهواز مستقر شدیم، ما داخل جبهه نبودیم. مجروحان که از شهر، از جبهه و پشت جبهه به بیمارستان منتقل می‌شدند. خاطرات آن روزها به شکل کامل در کتاب بیان شده است. بعد از اینکه گروه‌هایی از تهران و شهرهای دیگر آمدند، ما را به ماهشهر فرستادند؛ بعد از مدتی مرا به شیراز بازگردادند و خواستند مسئولیت دانشکده پرستاری را به من بدهند که قبول نکردم زیرا سه سال بود که از آن دانشکده فاغ التحصیل شده بودم، و نمی‌توانستم مسئولیت افرادی را که زمانی استاد من بودند، بر عهده بگیرم.

این پرستار که بعدها مسئوبیت بهداری را پذیرفت، توضیح داد: در زمان جنگ گروه تکنسین و بهیاری تربیت کردم، چند نفر از آن‌ها شهید شدند. بعد در دانشکده هم‌زمان با آموزش تکنسین و بهیار، به گروهی در جبهه آموزش کمک‌های اولیه می‌دادیم.